سالها قبل یکروز که خیلی حالم بد بودازون روزهای وحشتناک که مغز و قلب و عقل و شعور و همه جات با هم درد میکنه،ازون وقتهاییکه هیچی نمیتونه درد بی درمونت را درمون کنه،یه دوست قدیمی زنگ زدم بهم و شروع کردیم گپ و گفت
اینقدر سماجت کرد و پرسید تا رسید به حال_خرابم.و تا ته ماجرا را نفهمید ول کن نشد
اولش سکوت کرد.بعد خندیدبعد گفت دوستم اعتماد کن که اعتماد میاره
نترس از خیانتنترس از نبودنها و نترس از اطرافیانش
وقتی فکرت را رها کنی و مطمئن باشی اون فقط مال توئه و بهت فکر میکنه،کم کم قشنگترین حس ها میاد تو دامنت
بی اعتمادی خیلی بده،اول خودت را میسوزونه،بعد اونکه عاشقانه دوستت داره آروم آروم از فشار و استرسی که بهش وارد میشه و مدام باید خودشو تصحیح کنه و مراقبت کنه از رفتارش ازت فاصله میگیرهسکوت میکنه.غمباد میشه و توی تنهایی دق میکنه
اعتماد کن تا آرامش به قلبت بیاد و باور کنی.
کن ,نترس ,سکوت ,درد ,بی ,کنه ,نترس از ,میشه و ,اعتماد کن ,بی اعتمادی ,اعتمادی خیلی
درباره این سایت